سلام به همه دوستان و آشنایان و ....

انالله و انا الیه راجعون

پدرم به رحمت خدا رفت بعد از چند وقت معالجه و درد. در تاریخ ۱۳۹۸،۸،۸ از کنار ما رفت و اینک چنان داغی دارم که گفتنی نیست دلم خیلی گرفته ...

هفته آخر نتونست باهامون صحبت کنه منم به بابام میگفتم حرف بزن باباجونم دلم برا صحبت کردنت تنگ شده میخوام صداتو بشنوم اما یه هفته طول نکشید که رفت به آسمون و مارو تنها گذاشت ...

من که ایمان دارم جاش توی بهترین نقطه از اون عالمه ولی دلم یکم آروم نمیشه هر کی دیگه نیگامون میکنه میگه بچه یتیم دلم براش یه زره شده فردا هفتم پدرم هست اصلا باورم نمیشه پیشمون نیست همش فکر میکنم توی بیمارستانه آدما همه یه روزی از این دنیا میرن اما پدرم تازه اوکی شده بود از همه نظر میخواست تازه یه نفس بکشه که سرطان گریبان گیرش کرد ....

مواظب خودتون باشید شاد زندگی کنید نزارید آب توی دل پدر مادراتون تکون بخوره خدارو شکر من تمام سعیمو کردم الان از خودم راضی هستم ولی خیلی سخته اگه میتونستی براشون کاری انجام بدی و ندادی .....

من درکی از یتیم شدن دیگران نداشتم الان متوجه میشم که چی میگفتن واسه پدر و مادرها ...

قدر مادرم رو الان صد برابر قبل میدونم خدا هیچ بچه ای رو یتیم نکنه تا دستشو جلو دیگران دراز نکنه خدارو شکر.

هر کی دوست داشت یه فاتحه برای اموات خودش و پدره من هم بخونه ممنونتون میشم....

۳ ماه اخر عمر پدرم من کنیزیش رو میکردم اما هنوز با خودم که خلوت میکنم میگم ای کاش فلان کارو هم واسشون انجام میدادم تا میتونید مواظبشون باشید امیدوارم عمر زیاد داشته باشن اما اتفاق اگه بیفته نمیشه جلوش رو گرفت فقط اشک از چشمات جاری میشن و باید به اونایی که تو مجلست شرکت کردن خوش امد بگی همین .... حتی خودت نمیتونی واسشون یه فاتحه بفرستی چون باورت نمیشه چی اتفاق بدی رخ داده قران که میخونن عذاب میکشی تورو خدا بس کنید پدر من زندست .......

یه خاطره از روز سوم پدرم براتون بگم و تمام....

گوشیه پدرم دست یکی از آشنایان بود که جواب اونایی که زنگ میزدن واسه آدرس مجلس و  تسلیت رو بده ...یهو گوشیم زنگ خورد نمیخواستم جواب بدم حالم خوب نبود گفتم شاید کار واجب داشته باشن همین که گوشی رو از جیبم در آوردم دیدم نوشته پدر بدون معطلی جواب دادم و دیدم پدرم نیست یعنی اصلا یادم شد که چه خبره و باز دنیا ر  سرم خراب شد ....

سلامتی همه پدر مادرهای دنیا صلوات...